یا حسین
فرا رسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی را به همه عاشقان اباعبدالله حسین (ع) تسلیت عرض می نمایم
امر به معروف و نهي ازمنکر در مسائل بزرگ، مرز نمي شناسد. هيچ چيزي، هيچ امر محترمي نمي تواند با امر به معروف و نهي از منکر برابري کند، نمي تواند جلويش را بگيرد. اين اصل دائر مدار اين است که موضوع امر به معروف و نهي از منکر چيست. اينجاست که مي بينيم حسين بن علي عليهما السلام ، ارزش امر به معروف و نهي از منکر را چقدر بالا برد. همان طور که اصل امر به معروف و نهي از منکر ، ارزش نهضت حسيني را .. بالا برد.
نهضت حسيني نيز ارزش امر به معروف و نهي از منکر را بالا برد چون حسين بن علي فهماند که انسان در راه امر به معروف و نهي از منکر به جايي مي رسد که مال و آبروي خودش را بايد فدا کند، ملامت مردم را بايد متوجه خودش کند؛ همان طور که حسين عليه السلام کرد.
احدي نهضت حسيني را تصويب نمي کرد. البته در سطحي که آنها فکر مي کردند، درست هم فکر مي کردند ولي در سطحي که حسين بن علي فکر مي کرد، ماوراي حرف آنها بود. آنها در اين سطح فکر مي کردند که اگر اين مسافرت براي به دست گرفتن زعامت است. عاقبت خوشي ندارد، و راست هم مي گفتند. خود امام هم در روز عاشورا وقتي که اوضاع و احوال را به چشم ديد، فرمود: « لله در ابن عباس ينظر من ستر رقيق » ، مرحبا به پسر عباس که حوادث را از پشت پرده ي نازک مي بيند. تمام اوضاع امروز، وضع مردم کوفه و وضع اهل بيت مرا در مدينه به من گفت.
«ابن عباس» به امام حسين عليه السلام مي گفت : تو اگر به کوفه بروي، من يقين دارم که مردم کوفه نقض عهد مي کنند. بسياري از افراد ديگر نيز اين سخن را مي گفتند. در جواب بعضي، سکوت مي کرد. در جواب يکي از آنها گفت: « لا يخفي علي الامر» مطلبي که تو مي گويي، بر خودم نيز پنهان نيست، خودم هم مي دانم.
ابا عبدالله عليه السلام در چنين جرياني ثابت کرد که به خاطر امر به معروف و نهي از منکر، به خاطر اين اصل اسلامي مي توان جان داد، عزيزان داد، مال و ثروت داد، ملامت مردم را خريد وکشيد. چه کسي توانسته است در دنيا به اندازه ي حسين بن علي به اصل امر به معروف و نهي از منکر ارزش بدهد؟ معني نهضت حسيني اين است که امر به معروف و نهي از منکر آن قدر بالاست که تا اين حد در راه آن مي توان فداکاري کرد.
ديگر با نهضت حسيني جايي براي اين سخن باقي نمي ماند که امر به معروف و نهي از منکر مرز مي شناسد .خير، مرز نمي شناسد بله، مفسده مي شناسد. يعني آنها که مي گويند: امر به معروف و نهي از منکر مشروط به عدم مفسده است، درست مي گويند. اگر هم ضرر را به معني مفسده مي گيرند، درست مي گويند. بدين معني که ممکن است من گاهي امر به معروف و نهي از منکر بکنم، بخواهم خدمتي به اسلام بکنم، ولي همين امر به معروف و نهي از منکر من مفسده ي ديگري براي اسلام به وجود آورد نه براي من . مفسده اي براي اسلام به وجود آورد که آن مفسده از اين خدمتي که من از اين راه به اسلام مي کنم، بيشتر است.
بسيارند افرادي که نهي از منکر مي کنند ولي نه تنها نتيجه اي نمي گيرند، بلکه با نهي از منکرشان آن کسي را که نهي از منکر مي کنند به کلي از دين بري مي کنند.من مسئله ي ترتب مفسده را مي پذيرم اما مسئله ي ضرر را، آن هم ضرر شخصي که مرز امر به معروف و نهي از منکر، ضرر شخصي است( درباره ي هر موضوعي مي خواهد باشد ) نمي پذيرم، به دليل اين که حسين بن علي نپذيرفت، و به دلائل ديگر که فعلا مجال بحث در آنها نيست.
حسين بن علي عليه السلام به اين اصل تمسک کرد و اثبات نمود که من به اين دليل قيام کردم، يا لااقل يکي از عوامل و عناصري که مرا به اين نهضت وادار کرد، همين است. او در زمان معاويه علائم و قرائني نشان مي داد که معلوم بود خودش را براي قيام آماده مي کند. صحابه ي پيغمبر را در مني جمع کرد و براي آنها صحبت نمود آنها را روشن کرد، حقايق را به آنها گفت، مفاسد اوضاع را برايشان نماياند، فرمود: شما هستيد که چنين وظيفه اي داريد. آن حديث معروف بسيار مفضل و عالي که در «تحف العقول» (2) هست اين جريان را و اين که حسين بن علي چگونه فکر مي کرده است، کاملا نشان مي دهد.
حسين عليه السلام در اواخر عمر معاويه نامه اي به او مي نويسد و او را زير رگبار ملامت خود قرار مي دهد و از آن جمله مي گويد: معاويه بن ابي سفيان! به خدا قسم من از اين که الآن با تو نبرد نمي کنم، مي ترسم در بارگاه الهي مقصر باشم. مي خواهد بگويد: خيال نکن اگر حسين امروز ساکت است، در صدد قيام نيست. من به دنبال يک فرصت مناسب هستم تا قيام من مؤثر باشد ومرا در راه آن هدفي که براي رسيدن به آن کوشش مي کنم، يک قدم جلو ببرد. ..
ابا عبدالله در بين راه ، در مواقع متعدد به اين اصل تمسک مي کند، و مخصوصا در اين مواقع ، اسمي از اصل دعوت و اصل بيعت نمي برد. عجيب اين است که در بين راه هر چه که قضاياي وحشتناک تر و خبرهاي مأيوس کننده تر از کوفه مي رسيد، خطبه اي که حسين مي خواند، از خطبه ي قبلي داغ تر بود. گويا بعد از رسيدن خبر شهادت مسلم، اين خطبه ي معروف را مي خواند:
ايها الناس! ان الدنيا قد ادبرت و آذنت بوداع، و ان الاخره قد اقبلت و اشرفت بصلاح .
اقتباس از کلمات پدر بزرگوارش است. سپس مي فرمايد:
الا ترون ان الحق لا يعمل به. و ان الباطل لا يتناهي عنه؟ ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا . (3)
آيا نمي بينيد به حق عمل نمي شود؟ آيا نمي بينيد قوانين الهي پايمال مي شود؟ آيا نمي بينيد اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نمي کند و احدي هم باز نمي گردد ؟ «ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا » در چنين شرايطي يک نفر مؤمن ( نفرمود: من که حسين بن علي هستم دستور خصوصي دارم؛ من چون امام هستم وظيفه ام اين است) بايد از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگيرد. در چنين شرايطي از جان بايد گذشت.
يعني امر به معروف و نهي از منکر ، اين قدر ارزش دارد. در يکي از خطابه هاي بين راه بعد از اين که اوضاع را تشريح مي کند، مي فرمايد:
اني لا اري الموت الا سعاده و الحياه مع الظالمين الا برما. (4)
ايها الناس! در چنين شرايطي، در چنين اوضاع و احوالي ، من مردن را جز سعادت نمي بينم. (بعضي نسخه ها « شهاده » نوشته اند و بعضي «سعاده» ) من مردن را شهادت در راه حق مي بينم.
يعني اگر کسي در راه امر به معروف و نهي از منکر کشته شود، شهيد شده است. ( معناي من مردن را سعادت مي بينم نيز همين است. )
و الحياه مع الظالمين الا برما.
من زندگي کردن با ستمگران را مايه ي ملامت مي بينم، روح من روحي نيست که با ستمگر سازش کند.
از همه بالاتر و صريح تر، آن وقتي است که ديگر اوضاع صد در صد مأيوس کننده است. آن وقتي است که به مرز عراق وارد شده و با لشکر حر بن يزيد رياحي مواجه گرديده است. هزار نفر مأمورند که او را تحت الحفظ به کوفه ببرند. در اينجا حسين بن علي عليه السلام خطابه ي معروفي را که مورخين معتبري امثال طبري نقل کرده اند ايراد و در آن به سخن پيغمبر تمسک مي کند، به اصل امر به معروف و نهي از منکر تمسک مي کند:
ايها الناس! من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ، ناکثا لعهد الله مستأثرا لفي ء الله، معتديا لحدود الله، فلم يغير عليه بقول و لا فعل کان حقا علي الله ان يدخله مدخله، الا و ان هؤلاء القوم قد احلوا حرام الله و حرموا حلاله، و استأثروا في ء الله. (5)
يک صغرا و کبراي بسيار کامل مي چيند. طبق قانون معروف، اول يک کبراي کلي را ذکر مي کند:
ايها الناس! پيغمبر فرمود: هرگاه کسي حکومت ظالم و جائري را ببيند که قانون خدا را عوض مي کند، حلال را حرام، و حرام را حلال مي کند، بيت المال مسلمين را به ميل شخصي مصرف مي کند، حدود الهي را برهم مي زند، خون مردم مسلمان را محترم نمي شمارد، و در چنين شرايطي ساکت بنشيند، سزاوار است خدا ( حقا خدا چنين مي کند، يعني در علوم الهي ثابت است) که چنين ساکتي را به جاي چنان جائر و جابري ببرد.
بعد صغراي مطلب را ذکر مي کند:
« ان هؤلاء القوم.. » اينها که امروز حکومت مي کنند( آل اميه) همين طور هستند. آيا نمي بينيد. حرام ها را حلال کردند و حلال ها را حرام؟ آيا حدود الهي را به هم نزدند، قانون الهي را عوض نکردند؟ ايا بيت المال مسلمين را در اختيار شخصي خودشان قرار ندادند و مانند مال شخصي و براي شخص خودشان مصرف نمي کنند؟ بنابراين هر کس که در اين شرايط ساکت بماند، مانند آنهاست.
بعد تطبيق به شخص خود کرد:
و انا احق من غير.
من از تمام افراد ديگر براي اين که اين دستور جدم را عملي کنم، شايسته ترم.
در اين نهضت، (6) چقدر امر به معروف و نهي از منکر عملا صورت گرفت؟ وجود مقدس حسين بن علي عليه السلام ( دراين نهضت عملا يک آمر به معروف و ناهي از منکر بود) و از او بيشتر، بعد از شهادت ابا عبدالله عليه السلام ، اهل بيت بزرگوار آن حضرت، از بعد از روز عاشورا، از همان روز يازدهم و حداقل از روز دوازدهم، به عنوان يک گروه امر به معروف و نهي از منکر درآمدند؛ و تا پايان ماجرا هر جا که بودند، امر به معروف و نهي از منکر کردند.
آن ها هرگز به صورت يک جمعيت شکست خورده در نيامدند، آنها مثل خود ابا عبدالله، پايان کار را زنده ماندن يا کشته شدن نمي دانستند که بگويند مطلب اين بود که حسين زنده بماند و به خلافت برسد يا حداقل در گوشه اي برود زندگي کند، پس حالا که حسين کشته شد، مطلب تمام شد. نه، آنها دنبال همان هدف حسيني بودند.
کشته شدن اباعبدالله، از يک نظر براي آنها آغاز کار بود نه پايان کار. و چقدر زيبا و جالب توجه است وضع اهل بيت پيغمبر! راستي وقتي انسان اينها را تجزيه و تحليل مي کند، در مقابل اين عظمت و زيبائي، در مقابل اين قوت، در مقابل اين قدرت روح، در مقابل اين همه ايمان و يقين، در مقابل اين همه شجاعت روحي، غرق در حيرت مي شود و جز اين که در مقابل آنها سر تعظيم فرود آورد کار ديگري نمي تواند بکند. تا آخرين لحظه تبليغ کردند، نهي از منکر و امر به معروف کردند، دعوت به اسلام کردند.
محبت و بلکه معرفت علي عليه السلام، و اهل بيت پيغمبر اساسا در همه ي شام وجود نداشت. يعني کسي آنها را نمي شناخت، و اگر هم مي شناختند. به صورت هاي بسيار زشتي مي شناختند. ولي ببينيد اهل بيت پيغمبر چه کردند؟! فقط يک نمونه اش را عرض مي کنم و بعد وارد مطالب ديگري مي شوم.
مي دانيم که روز عاشورا، وضع به چه منوال بود، و شب يازدهم را اهل بيت پيغمبر چگونه برگزار کردند. روز يازدهم جلادهاي ابن زياد مي آيند اهل بيت را سوار شترهاي بي جهاز مي کنند و يک سره حرکت مي دهند، و اينها شب دوازدهم را شايد تا صبح يک سره با کمال ناراحتي روحي و جسمي، طي طريق مي کنند. فردا صبح نزديک دروازه ي کوفه مي رسند. دشمن مهلت نمي دهد. همان روز پيش از ظهر اينها را وارد شهر کوفه مي کنند.
«ابن زياد» در دارالاماره ي خودش نشسته است. يک مشت اسير، آن هم مرکب از زنان و يک مرد که در آن وقت بيمار بود. لقب بيماري براي حضرت سجاد عليه السلام فقط در ميان ما ايراني ها پيدا شده است. نمي دانم چطور شده است که فقط ما اين لقب را مي دهيم: امام زين العابدين بيمار! ولي در زبان عربي هيچ وقت نمي گويند علي بن الحسين المريض( يا المراض) ...
امام را بر شتري که يک پالان چوبي داشت و روي آن، حتي يک جل نبود، سوار کردند. چون احساس مي کردند که امام بيمار و مريض است و ممکن است نتواند خودش را نگهدارد، پاهاي حضرت را محکم بستند. غل به گردن امام انداختند. با اين حال اين ها را وارد شهر کوفه کردند ديگر کوفتگي، زجر، شکنجه به حد اعلا است. ( معمولا ) وقتي مي خواهند از يک نفر مثلا به زور اقرار بگيرند، يا اعصابش را خرد کنند، اراده اش را در هم بشکنند؛ يک بيست و چهار ساعت، چهل هشت ساعت به او غذا نمي دهند، نمي گذارند بخوابد، هي زجرش مي دهند. در چنين شرائطي اکثر افراد مستأصل مي شوند، مي گويند: هر چه مي خواهي بپرس تا من بگويم...
اينها وقتي که وارد مجلس ابن زياد مي شوند، بعد از آن همه شکنجه هاي روحي و جسمي، چه حالتي دارند. زنيب سلام الله عليها را وارد مجلس ابن زياد مي کنند. اوزني است بلند بالا. عده اي تعبير کرده اند: « و حقت بها اماؤها» يعني کنيزانش دورش را گرفته بودند. مقصود، کنيز به معناي اصطلاحي نيست. چون همه ي زنهاي اصحاب که شرکت کرده بودند، براي زينب سيادت و بزرگواري قائل بودند، خودشان را مثل کنيز مي دانستند. اينها دور زينب را گرفته بودند و زينب در وسط اينها وارد مجلس ابن زياد شد ولي سلام نکرد، اعتنا نکرد. ابن زياد از اين که او احساس مقاومت کرد، ناراحت شد. سلام نکردن زينب معنايش اين است که هنوز اراده ي ما زنده است، هنوز هم ما به شما اعتنا نداريم، هنوز هم روح حسين بن علي در کالبد زينب مي گويد: « هيهات منا الذله» هنوز مي گويد:«لا اعطيکم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد» يا : « لا اقر اقرار العبيد». (7)
ابن زياد از اين بي اعتنائي سخت ناراحت شد. مي فهميد اين کيست. همه ي گزارشها به او رسيده بود. وقتي فهميد زني از همه محترم تر است و زنان ديگر با احترام خاصي دورش را گرفته اند، لابد حدس مي زد که او کيست چون خبر داشت که کي هست، کي نيست . در عين حال گفت: «من هذه المتکبره ؟» يا : « من هذه المتنکره ؟» (دو جور ضبط کرده اند) اين متکبر، اين زن پرنخوت کيست؟ يا اين ناشناس کيست؟ کسي جواب نداد. دو مرتبه سئوال کرد. مي خواست از همان ها کسي جواب بدهد.بار دوم و سوم، بالأخره زني جواب داد: « هذه زينب بنت علي بن ابي طالب » . اين، زينب دختر علي است . اين مرد دني پست لعين که يک جو شرافت نداشت ( از يک طرف کسي که اين همه مصيبت ديده است ، يک آدم شريف به خودش اجازه نمي دهد که نمک به زخم او بپاشد. و از طرف ديگر، زن به اصطلاح جنس لطيف است؛ در هيچ قانون جنگي، مردمي که يک ذره شرافت دارند، متعرض زن نمي شوند. به هيچ شکل زن را زخم زبان نمي زنند، جراحت به او وارد نمي کنند. زن را اسير مي گيرند و در عين حال احترام مي کنند. ) شروع کرد به سخت ترين وجهي زخم زبان زدن. گفت: « الحمد لله الذي فضحکم و اکذب احدوثتکم » خدا را شکر مي کنم که شما را رسوا و دروغتان را آشکار کرد. زينب در کمال جرأت و شهامت گفت: « الحمد لله الذي اکرمنا بالشهاده »، خدا را شکر مي کنيم که افتخار شهادت را نصيب ما کرد. خدا را شکر مي کنيم که اين تاج افتخار را بر سر برادر من گذاشت، خدا را شکر مي کنيم که ما را از خاندان نبوت و طهارت قرار داد. بعد در آخر گفت: «انما يفتضح الفاسق و يکذب الفاجر و هو غيرنا » . رسوائي ما فاسق ها است ، ما در عمرمان دروغ نگفتيم و حادثه ي دروغ هم به وجود نياورديم. دروغ مال فاجرهاست. فاسق و فاجر هم ما نيستيم، غير ماست، يعني تو. رسوا تويي، دروغگو هم خودت هستي.
اين مقدار شهامت و شجاعت و ايمان عملي! اين،امر به معروف و نهي از منکر است تازه اين، يک درجه و يک مرحله اش است، و داستان درازي دارد. زين العابدين چه گفت، يکي از دختران امام حسين چه گفت، کنار بازار کوفه، زينب چه خطابه اي انشاء کرد! زين العابدين در آنجا چه خطابه اي را انشاء کرد، در بين راه چه کردند، در خرابه يا در خيابان ها و کوچه ها با مردم که مواجه مي شدند، چه مي گفتند و از همه ي اينها به نظر من بالاتر، آن خطابه ي بسيار غراء زينب سلام الله عليها در مجلس يزيد بن معاويه است. در آنجا ديگر صحبت بيست و چهار ساعت و چهل و هشت ساعت نيست. نزديک يک ماه است که زينب در چنگال اينها اسير است و حداکثر زجري را که به يک اسير مي دهند به او داده اند. ولي ببينيد در مجلس يزيد چه کرده است؟!
پس در نهضت حسيني، عنصرامر به معروف و نهي ازمنکر را ، از اين وجهه و جهت هم بايد در نظر گرفت که اين نهضت، يک نهضت امر به معروف و نهي از منکر بود؛ و آثار اين امر به معروف و نهي از منکر را هم بايد کاملا بررسي کرد، مخصوصا در خود شام که چگونه شام را زير و رو کرد.

 

[شرايط تقدس يک نهضت (8)]

حادثه ي تاريخي عاشورا از يک طرف علل و انگيزه هايي دارد و از طرف ديگر هدف ها و منظورهاي عالي . ما مسلمانان ما شيعيان حسين بن علي اين حادثه را تحريف کرديم همان طور که معاويه بن ابوسفيان جمله ي پيغمبر درباره ي عمار «تقتلک الفئه الباغيه» را تحريف کرد. يعني حسين عليه السلام در نهضت خود انگيزه اي داشت، ما چيز ديگري براي آن تراشيديم! حسين يک هدف و منظور خاصي داشت، ما يک هدف و منظور ديگري براي او تراشيديم!
ابا عبدالله عليه السلام نهضتي فوق العاده با عظمت و مقدس کرده است. تمام شرائط تقدس يک نهضت، درنهضت ابا عبدالله هست که نظيرش در دنيا وجود ندارد. (9) آن شرائط چيست ؟

 

[1. نوعي و کلي بودن هدف]

اولين شرط يک نهضت مقدس اين است که منظور و هدف آن، شخص و فردي نباشد، بلکه، کلي، نوعي و انساني باشد . يک وقت کسي نهضت مي کند بخاطر شخص خودش و يک وقت کسي نهضت مي کند بخاطر اجتماع، بخاطر انسانيت، بخاطر حقيقت، بخاطر حق، بخاطر توحيد، بخاطر عدالت، بخاطر مساوات، نه بخاطر خودش، در واقع آن وقتي که او نهضت مي کند ديگر خودش به عنوان يک فرد نيست، اوست و همه ي انسانهاي ديگر.
به همين جهت کساني که در دنيا، حرکتشان، اعمالشان، نهضت هايشان بخاطر شخص خودشان نبوده است، بخاطر بشريت بوده است، بخاطر انسانيت بوده است، بخاطر حق و عدالت و مساوات بوده است، بخاطر توحيد و خداشناسي و ايمان بوده است، همه ي افراد بشر آنها را دوست دارند. همان طور که پيغمبر فرمود: «حسين مني و انا من حسين » (10)
ما هم مي گوئيم: « حسين منا و نحن من حسين... »

 

[2. بينش و بصيرت قوي]

شرط دوم براي اين که قيامي مقدس باشد، اين است که آن قيام با يک بينش و درک و بصيرت قوي توأم باشد. يعني چه؟ يعني يک وقت مردم اجتماعي، خودشان در غفلتند، بي خبرند، نمي فهمند، جاهلند . يک فرد بصير، چيز فهم و با درک پيدا مي شود که درد اين مردم را صد درجه از خودشان بهتر مي فهمد . دواي اين مردم را از خود اين مردم بهتر مي فهمد. در وقتي که ديگران هيچ چيز را نمي فهمند ودرک نمي کنند و در ظاهر هم نمي بينند، يک فرد بصير و چيز فهم که به اصطلاح، آنچه را که مردم ديگر در آئينه نمي بينند او در خشت خام مي بيند، پيدا مي شود که قيام و نهضت مي کند. بيست سال، سي سال، پنجاه سال مي گذرد تازه ملت بيدار مي شود که فلان شخص که قيام کرد، حرکت کرد، نهضت کرد. چه منظورهاي مقدسي داشت...
مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادي، در حدود شصت سال، هفتاد سال پيش ( فوت اين مرد در سال 1310 قمري بوده است، چهارده سال قبل از مشروطيت ) قيام کرد و يک نهضت اسلامي در کشورهاي اسلامي بپا کرد؛ شما امروز که تاريخ اين مرد را مي خوانيد، مي بينيد واقعا غريب و تنها بوده است، درد و دواي ملت مسلمان را احساس مي کرد ولي خود ملت نمي فهميد، خود ملت او به دهن کجي مي کرد... از او حمايت نمي کرد... حالا که شصت، هفتاد سال گذشته است، وقتي که زواياي تاريخ درست روشن مي شود، مي بينيم اين مرد چه چيزهايي را در آن روز مي فهميده که اساسا نود و نه درصد ملت ايران نمي فهميده اند... نهضت حسيني چنين نهضتي است . امروز ما درست مي فهميم يزيد يعني چه؟ حکومت يزيد يعني چه؟ معاويه چه کرد؟ نقشه اموي ها چه بود؟ ولي صدي نود و نه ملت مسلمان در آن روز درک نمي کردند، مخصوصا با نبودن وسائل اطلاعاتي که امروزه هست و در گذشته نبوده است.
يکي (11) از چيزهايي که به نهضت حسين بن علي عليه السلام ارزش زياد مي دهد، روشن بيني است . روشن بيني يعني چه؟ يعني حسين عليه السلام در آن روز چيزهايي را در خشت خام ديد که ديگران در آينه هم نمي ديدند.

 

[3. منفرد بودن نهضت (12)]

شرط سوم براي اين که نهضتي مقدس باشد اين است که تک باشد، فرد باشد. يعني چه؟ يعني برقي نباشد که در يک ظلمت کامل بدرخشد، ندائي باشد در ميان سکوت ها، حرکتي باشد در ميان سکون هاي مطلق. يعني در يک شرايطي که خفقان به طور کامل حکمفرماست. مردم قدرت حرف زدن ندارند، تاريکي مطلق، يأس مطلق، نااميدي مطلق، سکوت مطلق، سکون مطلق است، يک مرتبه يک مرد پيدا مي شود و سکوت را مي شکند، سکون ها را از بين مي برد، حرکتي مي کند، برقي مي شود و در ميان ظلمات مي درخشد تازه ديگران پشت سرش راه مي افتند.

پي نوشت ها:

 

1- حماسه ي حسيني، ج 2، صص 135- 130.
2- ص 241. (گردآورنده)
3- تحف العقول، ص 245 با اندکي اختلاف.
4- همان مدرک.
5- تاريخ طبري، ج 4، ص 304.
6- حماسه ي حسيني، ج 2، صص 189-184.
7- ارشاد مفيد، ص 235 ( خود را هم چون شخصي ذليل و درمانده به دست شما نمي سپارم، و چون بندگان نيز نخواهم گريخت ) يا ( چون بندگان، اقرار و اعتراف نخواهم کرد) .
8- حماسه ي حسيني، ج 1، صص 73-70، و هم چنين ر.ک به : همان، ج 3، صص 55-41.
9- براي اطلاعات بيشتر ر.ک به : همان، صص 142-139 و ج 2، صص 266 و 262 . (گردآورنده) .
10- ارشاد ، شيخ مفيد، ص 249، اعلام الوري، ص 216، مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4،ص 71، حليله الابرار، ج 1، ص 560، کشف الغمه، ج 2، ص 10 و 16 و ملحقات احقاق الحق، ج 11، صص 279-265.
11- حماسه ي حسيني، ج 2، ص 84.
12- همان، ج 1، ص 75.

منبع: کتاب تاريخ اسلام در آثار شهيد مطهري

http://www.rasekhoon.net



صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

×به وبلاگ من خوش آمدید× این وبلاگ جهت ابلاغ پیام عاشورا است و اینکه هدف از قیام عاشورا چه بوده؟ ممنون میشم با نظر دادنتون منو تو گسترش و ارتقاء این وبلاگ کمک کنین #
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان یا حسین و آدرس ya-hoseyn.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 109
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 114
بازدید ماه : 234
بازدید کل : 2302
تعداد مطالب : 263
تعداد نظرات : 60
تعداد آنلاین : 3